1402/06/10 | 04:30 | panda
فکر تموم شدن کنکور همیشه میتونه منو سر ذوق بیاره :)
اینکه مجبور نیستم 8 صبح جمعه قلم چی بدم .
اینکه هرروز صبح بخاطر تست زدن بیدار نمیشم .
اینکه همیشه ی خدا یه استرس زیر پوستی ای ندارم. [حقیقتا روانمو دیگه داشتم از دست میدادم]
اینکه بخاطر هر کار ساده ای عذاب وجدان نمیگیرم ...
من پزشکی قبول نمیشم ،، مث خیلی از بچه ها که پزشکی نیاوردن !
همه ی آینده و هویتمو توی این رشته تصور میکردم . همه ی همه ی هویتم :)
نه اینکه کلا آدم تک بعدی ای باشم ، استدلالم این بود که آدم باید به آرزوهاش وفادار باشه . اگه حتی یه لحظه به چیز دیگه ای فکر کنی ،، تو یه خائنی :)
اما به بعدش فکر نکرده بودم . حتی وقتی نشد،، حس میکردم رسالت من اینه که در غم از دست دادن آرزو هام باید زار بزنم و اولین کاری که میکنم چال کردنشونه . همچنین برگزاری مراسم عزاداری مفصل براشون :)
خب ، عجیب نیست ؛ موضوع اینه که من با اون آرزو ها زندگی کردم .
آدما وقتی از چیزی که باهاش زندگی کردن دور شن ، احساس اندوه میکنن . اینطور نیست؟
وسط مراسم سوگواری بودم که حجم قابل توجهی از مردم سر راهم قرار گرفتن . مردمی که زندگی الان من آرزوشون بوده . اونها مدت ها در تلاش بودن که شرایط کنونی منو داشته باشن و من؟
من بی هیچ تلاشی این زندگی رو دارم !
دوستی ای رو که خودمو بخاطرش سرزنش میکردمو به یاد آوردم . من پشیمون بودم چون فکر میکردم اگه با صبا دوست نبودم نتیجه بهتر میشد.
در حالی که به وضوح میشد درک کنی یه سری آدما هستن که به رابطه ی خیلی صمیمی ما غبطه میخورن! جالب نیست؟
فهمیدنش سخت بود ولی آدمایی وجود دارن که رشته ای که الان قراره از مهر ماه توش تحصیل کنم رو آرزو میکنن!
سوگواری رو تعطیل کردم .
اگه من واقعا همه ی تلاشمو کرده باشم چی؟
اگه واقعا لیاقت عشق رو داشته باشم چی؟
اگه رسالتم خوشحالی و رضایت باشه چی؟
آدمی که سه سال تو دو سانتی من مینشست سر یه کلاس و همه چیش شبیهم بود ، شد 26000 :)
منم میتونستم جاش باشم نه؟
من و اون با هم هیچ تفاوتی نداریم . بابای اونم براش خرج کرد . مامان اونم حمایتش کرد . خود اونم تلاش کرد . ولی نشد ! خیلی ام نشد . و الان دیگه نمیکشه بخواد پشت بمونه .
[خدا میدونه که اینو از این منظر نمیگم که از شکست اون خوشحالم یا خودمو خیلی بالاتر میدونم ]
خلاصه که یهو فهمیدم میشه جور دیگه ای هم نگاه کرد !
و اضافه کردن یه چیز کوچولو به بند پایانی اعتقاداتم :
به آرزوهات وفادار باش . اگه در طول مسیر یه لحظه به چیز دیگه ای فکر کنی تو یه خائنی . ولی همیشه برای همه ی نتیجه های بعدش آماده باش!
حالا من خوشحالم =>>