معلومه چقد آشفته ام یا بیشتر بگم ؟
هر دو همزمان رفتیم یه جا برای تفریح ؛ و من کل روز به این فکر میکردم که داریم از یه هوا تنفس میکنیم .

اینکه تا این حجم دنبال وجه اشتراکم تقصیر خودم نیست.. اینهمه احساس و به قول نمیدونم کی اینهمه  دل تپش وادارم میکنه .

کلی حرفا آماده کردم که وقتی دیدمش بهش بگم ولی مطمئنم اون روز یادم میره ...
مثلا بهش بگم اولین و آخرین بارمه که انقد راجب عشق مجهولم :) اگه شد که شده ،، اگه نشه دیگه هیچوقت اجازه نمیدم دلم از این کارا کنه ...

یا بهش بفهمونم تا الان میتونستم هزاران بار از محدودیتا رد شم ولی نشدم!

 نمیدونم اینو بگم که چی بشه . شاید برا اینکه حساب کار دستش بیاد ،، شایدم چون احمقا ازین چیزا تفت میدن:))

و اما اسم جدیدش تو ذهنم ! 
شکلات . 
شکلات چون هم دوس دارم هم اینکه بوی تنش شیرینه :)

میدونم از من بعیده این کارا ولی هر چی فکر میکنم جز دوست داشتن زیادی هیچی نمیبینم . حتی دوس داشتن خالی از نیاز !

اگه کسی میدونه چمه لطفا بهم بگه ..