استتوسکوپ و هایلایتای رنگی رو که کنار هم میبینم یاد اون روزای پر شور دهم میفتم . با کلی ذوق صفحه ی اول کتاب تستای نو رو تا میکردم و بوشون میکردم. من عاشق بوی کتاب نو ام ! هنوزم خیلی حس خوبی داره . یادم میندازه ذوق  کردنامو برای آرزوهای رنگیم.

رفتم تو گالری عکسای اونموقه رو پیدا کردم .میدونم تباهه ولی کلی عکس دارم با روپوش سفید و همین گوشی پزشکی دور گردنم 😂 خنده میاد رو لب هام.به یاد تمام این سه سال که با تمام وجود تلاش کردم .

باید از خواهرم تشکر کنم . مدت ها بود که  استتوسکوپ و روپوشو آویزون کرده بودم رو به روی میزم . اگه اون برشون نمیداشت تا بازی کنه ،،این حسای خوب دوباره یادم نمیومد. 
بوی خنکای پاییز میاد . بوی خاک نم خورده.. بارون نیومده اما زندگیم بعد از تموم شدن کنکور و دبیرستان یجوری رفته تو فصل جدید که انگار یهو شده 29 آبان (تولدم) و داره بارون میاد ..

دیوونه بودن بد نیست که ! :)