panda

about me

پاک کن داری ؟

1402/07/19 | 07:45 | panda

مامان راست میگه . من انقدر با یچیزی لج میکنم و حرف گوش نمیکنم تا بلخره تجربه بشه و  اون بلا سرم بیاد . 
میدونسم همه چی اشتباهه 
گفته بودم دیگه پاندای قبل نمیشم 
گفته بودم بعد اون با هیشکی جور نمیشم
گفته بودم به عشق اعتماد نمیکنم ...
مامان یه چیز دیگه رو هم همیشه میگه ،، چیز قشنگیه 
میگه هر چیزی که تو دنیا یدفه ای و یه شبه بوجود اومده حتما یه اشتباهی توشه. 
خونه ی یه شبه ، ماشین یه شبه ، کار یه شبه ، احساس یه شبه ...
باید همون وقتی که یه شبه فهمیدم دوسش دارم میدونستم ایراد داره .

البته که میدونستم ! لج کردم باز :) 

باید این وبلاگو حذف میکردم . ولی قرار شد بنویسم تا رشد کنم ...
شکلاتی وجود نداره ،،،پاندایی وجود نداره . پاندا له شده . درد داره و مرده . 
مجبور میشم از نو دوباره یه ستایش بسازم . 
چند بار باید خورد شم و از نو بسازمش ؟ 
چند بار دیگه قراره لج کنم ؟ 
چند بار دیگه قراره با چیزای اشتباه خوشحال بشم ؟ 
من کی قراره بجای پاندا و کوچولو و همه ی عنوانای دیگه ، خود ستایش باشم ؟ 
مثلا یه دوره ی طولانی از عمرمو اسمشو بذارم 《دورانی که ستایش بودم 》 ...
چقدر اسمم عجیبه وقتی تایپ میکنم ... نمیشناسم این آدمو ...
درد دارم . یه قسمتی از روحم زخم شده ؛ کتک خورده ،، لهیده شده :) 
سوای اون ، از دیشب تا حالا قفسه ی سینه مم سنگین شده . 
الان داره درد میگیره . نفس کشیدن سخته . 
دایی ام همین طوری سکته کرد ! 
اون روز همین علائمو داشت .
ولی من جوونم :) قرار نیست برم پیش دایی . احتمالا قراره بمونم اینجا و یه عالمه دردای دیگه رو هم تحمل کنم . 
من دیشب تا حالا گریه نکردم .... 
درد قفسه سینه م عربده هاییه که نکشیدم !
نمیدونم با چی آروم شم ...

اگه کسی پیدا بشه که از گذشته م بپرسه ،، باید بگم پاکم ؟؟

چطوری اینو بگم وقتی قلبم یه بار آلوده شده ؟؟..

دوباره

1402/07/16 | 23:45 | panda

ای بابا تنها کسی که انقد ذوق داره ببینتت منم 
بیبی تو که گردنت کبودی نداره ولی میسازیمش اون چیزای خوبو 
اون زمانیو که حتی یه لحظه منو مامان دلوین تصور کردیو 
اصن کی گفته زندگی فقط ایناس ؟ تو نه تنت و خودت فقط ، قلبت بهشتمه 
تو اونی که انقدر ارزش داره برام که همه ی وقتای خالی و پرمو میذارم برات 
تو خوب باش من دورت میگردم 
تو شمع شو من پروانه میشم برات 
اگه حتی خسته ای و الان مغزت نمیفمه این پیامو 
انقد بخون تا باورش کنی 
قویه ! این حس قویه 
تنها کسی که خودمو منع نمیکنم ازش تویی :) 

پروانه

1402/07/12 | 14:55 | panda

《این پروانه نمیره از پیله ،، بجاش دورت میگرده. 》

قرار شد کنارم بمونی چون این من  کنار تو قوی تر و خوشحال تره . 
دیشب بازم غرورمو له کردم برات. ولی اگه دلت به رحم بیاد و منو ببخشی ، ارزششو داره ...
میگن مواظب خودت باش . بهت گفتم نمیتونم مواظب باشم ... 
این حس خیلی فراتر از اونه که بتونم کنترلش کنم .

من ثروتم خیلی ام چیزای خاصی نیستن . 
مامان و بابا و خواهرم و تنها رفیقم تو دنیا . 
بعد از این توام ثروتمی . آدم برای ثروتش همه کار میکنه شکلات :) 
بمون بذار این پاندا و این پاییز با شکوه ادامه پیدا کنه ...
بمون بذار کنار تو بهترین نسخه ی خودمو  بسازم ...
حتی بهتر از پاندا ، اون چیزیه که تو منو صدا میکنی .
بمون بذار تا ابد این عنوانو داشته باشم :) 
 

رز سفید

1402/07/11 | 15:21 | panda

خواب دیدم سه شاخه رز سفید برات خریدم . 
اما یادم نیس چیشد که برشون گردوندم .


+ فقط دوس ندارم دوباره پروانم بره از پیله 
امیدوارم درک کنی :]

....

+ اگ برات سواله چرا همیشه انقد با زرا خوبم دلیلش اینه چون اون فقط منو درک میکنه و پشتمه

...

+ نه اصن دوس ندارم بلایی که سر خودم اومده رو سر یه انسان دیگه بیارم

....

+ فک کنم من بیشتر ناراحتت کردم
...

حتی نمیدونم حسم چیه . تا میشد گریه کردم ؛ شاید برای اینهمه احساسی که خرج کردم و نمیدونم کجا رفته .
هر وقت به روی خودم میارم که تو منو کمتر میخوای ،، گفتی انقد گارد نگیر . 
تو هنوز به فکرشی ...

+ همین که شبا دیگ بش فک کنم نمیکنم ینی فراموشش کردم

+ عکسشو نگه داشتم که دیگه بدونم به هر کسی دل ندم

+ تا وقتی مطمئن بشم بعدش نابود نمیشم

روحم ، داره زخم میشه :) 
میگی تو تجربه نداری و نمیفهمی :) 
پرسیدم چقد باید بگذره یا چه اتفاقی بیفته که مطمئن شی . جوابت این بود : نمیدونم ...

راست میگی . بهت حق میدم . همه چیز از طرف تو درسته . این منم که انسان نیستم . منم که همه چیم اشتباهه . 
یادمه یبار صبا گفت تو به هر کی میرسی زرتی عاشقش میشی :) 
خیلی ناراحت شدم ولی الان بم ثابت شد همه ی حرفاش درست بوده . 
.
.
.

گفت باز با سوالات ناراحتم کردی :) 
بازم حرف زدیم بعد اون  . سرد شدم ، نه انقدی که فکر کنه قهرم ؛ مثل دو تا همکلاسی .

نکنه غریبه ایم ؟ ....

 

توافق

1402/07/08 | 22:14 | panda

این تغییرا ... این حال خوب ..
جایگزین کردن آهنگای شادتر ...
مدت ها بود اینطوری خوب نبودم . 
گفته بودم پاییز 402 قراره بترکونم ولی فک نمیکردم انقد :)

ببین واقعی میخندم ،، ببین حتی وقتی دیروز با مامان دعوام شد بازم ته دلم خوب بودم ! 
ببین شبا که ماه کامله از پنجره که آسمونو نگاه میکنم ، به جای بغض کردن لبخند میزنم :)

مث اینکه اینا همش بخاطر وجود یکی به اسم شکلاته ...


میدونم یکم حرمت و حیای بینمون از بین رفت . میدونم جوگیر شدم ،، [چقدم که بدش اومد ] 
اما درستش میکنم . 
هر چی بیشتر میگذره شکلات بیشتر با حسم همراه میشه . سعی میکنه همه ی لحظه هاشو بام شریک شه ؛ و تنها کسیه که نازمو میخره :)

چقد بعضی موقع ها یه نفر میتونه همه جوره کافی باشه ! 
هعی دوباره لطیف بازی ،،،اما نه  هجوم احساس ... :)

این بار مغزم داره با قلبم به توافق میرسه ! 

احتمال میدم زورش نمیرسه با این حس مقابله کنه ...

 

باشکوه ؟ :*]

1402/07/03 | 22:05 | panda

6 صبح پیام داده صبحت بخیر جوجوم :)))
صبحم که خیلی بخیر بود امروز . تا بعد از ظهر خوابیدممممم :)

از شر زندان مدرسمون خلاص شدم ...
خدایا مگه از این بهترم میشههه
امروز 3 مهر بود و من کلاس نداشتممممممم :)))
کسی نمیگفت تست بزن . تلاش کن . آزمون بده . بخون .

قیافه یه سری خرخون خسته رو نمیبینم دیگه :) 

چقدر فشار میخوردم !!

چه مهر و پاییز باشکوهیه امسال : ]
چقد خوشحالم دوره تحصیل لعنتی رو تو دبیرستانای کصافت تموم کردم بلخره :) 
چقدر خوشحالم هیچ ناظم عقده ای قرار نیست به مقنعه و ناخونام گیر بده .
چقدر خوشحالم میتونم گوشی ببرم دانشگاه 😂
چقدر خوشحالم کنکور به خوبی و خوشی تموم شدددددد
چقدر خوشحالم :) ....

 

 

چون رد دادم :)

1402/07/01 | 21:24 | panda

میخوای بدونی چرا ؟ 
چون تو شکلاتی 
چون روح منو بوسیدی 
چون شبام با تو بخیر میشه 
چون من شبم تو ماهمی 
چون با تو همه چی قشنگ تر و رنگی تره 
چون تو منو به پرواز درمیاری 
چون تو خوب ترینی 
چون از اون روز تاحالا دیگه گریه نکردم 
چون ...
بازم بگم ؟

 


میگی آماده ام منت کشی کنم ،
میگی میدونم دلخوری ازم ...


حتی نمیدونی توانایی اینو ندارم ازت دلخور شم :)
چطوری نفهمیدی تاحالا ؟ 
من هر دفعه دارم سعی میکنم جلوی قلبمو  بگیرم که از سینه م پرت نشه سمتت ..

 

خوب مثل پاییز🍁

1402/07/01 | 00:16 | panda

یکی از اهمیت دادنش مینویسه . اون یکی شکایت میکنه که چرا بقیه غر میزنن وقتی میخواد از آدما دور باشه ..
یکی حس میکنه ته دنیاس بعد از خدافظی . اون یکی با پیامش خبر میده که هنوز درس میخونه و پشت کنکور مونده ...
به هر حال نمیشه دروغ گفت. در حال حاضر حالم خوبه ، هر چند که همدردی میکنم .


به رسم هر سال ، 31 شهریورو باید بنویسم . 
آخرین روز این فصل گرم لعنتی ؛ همیشه از تموم شدن تابستون خرسندم . همیشه نیمه ی دوم ساله که اونو رقم میزنه !

فال این لاو ؟ :)
خوشحال بودن بهم میاد . با اینکه همیشه و هنوزم درد از فکرم به  مغز استخونم نفوذ میکنه ،، این بار خوشحال بودن انتخاب منه ...

من آینده رو ساختم . 31 شهریور 1401 هنوز این پاندا نبودم .
الان اینجام : کنار شکلات ، با یه رشته ی خوب  و فعلا خوشحال !...

 

panda panda