شرح حال
مامان گیر داده حتما باید وزن کم کنی ... خودمم میدونم !
عصبی ام . همون پدصگی که نمیذاشت درس بخونم خودش نمره هاش خوب شده . حسودی نیست ولی اون باید میفتاد :)
آدما همشون چون آدمن لایق احترام و بهترین چیزا هستن ... ولی درصورتی که براش تلاشم بکنن مگه نه ؟ من حقم نبود امسال بخاطر یه رابطه ی بچگونه اونهمه تحقیر میشدم .. اونم حقش نیست نمره هاش بالا باشه چون هیشکی ندونه من که میدونم هیچ غلطی نمیکرد واسه امتحانا...
اون باعث شد تحقیر شم . باعث شد آبروم بره ... باعث شد حرف من و ماجراهام تا اون یکی کلاس تجربی ام بکشه ..
یادم نمیره نگاه های بچه ها رو . یادم نمیره پچ پچارو .. یادم نمیره اون روزیو که بچه ها میگفتن ما فکر کردیم اون دوتایی که تو کتابخونه گرفتنشون شما بودید :)))
حرف مردم باد هواست آره :) ولی تا یجایی !
حداقل تا اونجایی که پای آبروت وسط نباشه .
یادم نمیره آخرشم همه چیو انداخت گردن من و همه کاسه کوزه ها سر من شکست :)
وقتی همه چی تموم شد ، وقتی آبا از آسیاب افتاد ، وقتی کلی تحقیر شدم تازه اومد معذرت خواهی کرد :)
یادم نمیره دلیل 13 آوردناشو انداخت گردن من.
نگاه های اون طالبی پدصگو یادم نمیره تو راهرو
گریه هامو
تنها شدنامو ..
تنها نشستن تو سالن اجتماعات ...
یادم نمیره این سوالارو : عههه پس صبا کجاست چرا با هم نیستین دیگه ...:)
آره فک کن من آدم کینه ای هستم . آخرش چی؟پیش وجدان خودش خیالش راحته؟
الانم که میگه اگه قرار باشه نبینمت میرم با یکی دیگه :) جالب نیست؟
آخه بچه !!من خودم همه چیو بهت یاد دادم
من خودم نزدیکت شدم ..که توی شقل بیای برینی تو زندگیم :))
من هنوزم نبخشیدمش . فقط خداروشکر میکنم که هنوزم محیا هست تا باهاش حرف بزنم . از اولشم اشتباه بود . من برای پرکردن جای خالی محیا به هر قیمتی بود اون رابطه رو حفظ کردم
ولی حالا همه چی فرق میکنه .حالا که اینارو نوشتم از بعدش
دیگه نه نمره هاش برام مهمه نه خودش
من دیگه اون من نمیشم ...