بعد از مدت ها امروز نشستم پشت میزم .همون" میز کوفتی " ! همون که پشتش ساعت ها جون کندم .ساعت ها گریه کردم . ساعت ها احساسامو،شعرامو نوشتم . هنوزم باورم نمیشه کنکور تموم شد ..

قلم چی های کوفتی ،،ساعتای طولانی اردو مطالعاتی ، تحقیرا و داد زدنای کادر مدرسه ...اون گونی مدرسه که دائم تنم بود .حرفای دیبازر که همش تو گوشم بود.ساعتای کتابخونه . روزشماریام ...

تقویمو که نگاه میکنم ، از 15 تیر به اینور صفحه هاش خالیه . انگار اصن فکرم به بعد کنکور قد نمیداد! انگار زندگی رو فراموش کرده بودم . 

من تا یه هفته بعدشم وقتی تلویزیون میدیدم یا میرفتم تو گوشی عذاب وجدان میگرفتم 😅حس میکردم همش یه کاری هست که باید انجام بدم .

تمام اون روزایی که دوازده سیزده ساعت جون میکندم تموم شد ..  همه ی اون ناامیدیا و فشارا تموم شد  . اگه مامان و بابا غر میزدن و بم فشار میاوردن ، اگه تراز قلم چی میومد پایین ، اگه دبیرا ازم تعریف میکردن یا نمیکردن ،،، مهم اینه که خودم شاهد و گواهم که همه ی تلاشمو کردم ... 

دو هفته ی آخرو رفتم خونه مامانبزرگم خودمو قرنطینه کردم :) وگرنه اون دو هفته هرشبش کارم  گریه بود . 

با اینکه حتی خودمم به خودم فشار میاوردم : اگه پزشکی نیارم خودمو نمیبخشم :))))

اما الان که تموم شده خیالم از خودم راحته..نتیجه هر چی باشه  من به خودم اطمینان دارم که کم نذاشتم  .. و اینه که مهمه !